#من تمام روزهای خوشم را به این درخت مدیوونم

​به نام دوستم خدا #به_قلم_خودم  برف ❄️ نرم نرمک حیاط سیمانی خانه ی پدربزرگ را سفید میکند . درخت توت رخت عروسی بر تن کرده و نگاهش به سمت آسمان است . استکانی لبریز از چایی را جلوی پدربزرگ میگذارم و ریز ریز به نشسته خوابیدنش میخندم . پشت پنجره می… بیشتر »

#شمامیگی چکارکنم...؟

به نام دوستم خدا #به_قلم_خودم صدای سوت سماور اعصابش را بهم می ریخت. با انگشت اشاره اش خطوط مبهمی روی فرش رنگ و رو رفته کشید و گفت: حالا شما میگی من چکار کنم…؟ سماور گوشه‌ی اتاقک روی زمین جا خوش کرده بود . صدای سوتش دهن کجی می کرد به اعصاب در هم… بیشتر »