#دلنوشته_اربعین

سلام مولای من… ارباب مهربانم…می خواستم چون امام غایبم سلامت دهم که گفت سلام برآن تشنه بی سر وکفن اما گفتم من کجا که بخواهم از زبان ایشان سلامت دهم .

مولای من شهراین روزها حال وهوای تورادارد چون دل من که نفس به نفس ثانیه ها هوای تورا می کند ودلتنگ گنبدزیبایت می شودوهوس قدم زدن دربین الحرمین رادرسرمی پروراند. آقای من به اعمالم نگاه مکن که گاه ازتو ومنش توفاصله می گیرد اسیر گناه می شودبه همان خدایی که محبت تورا دردلم انداخته سوگند در دل حال وهوایی دیگریست دردلم  لحظه به لحظه تصویردار حرم زیبایت است ازخیالم که دیگر گفتن ندارد ضبطش را روی تو گذاشته است همه اش خیال می کنم همراه زائران قدم به قدم مسافران اربعین به سمت تو می آیم در راه خسته می شوم، که نه خستگی، خسته کننده بلکه خستگی پرازنشاط ودردلم به خودم می گویم تحمل کن چیزدیگری نمانده این ستون آخر است وبعد تومانی وگنبد طلایی رنگ اربابت وبعد موکبداران به من می گویند؛ خوش آمدی زائرحسین اولین استقبال کنندهای زائران حسین خانم فاطمه زهراس،من لیوان آبی برمی دارم ومی گویم یاحسین وبعد دوباره به راه می افتم وستون هاوقدم هایم رابه شوق دیدار می شمارم که کمترشدنشان نوید رسیدن به تورابه من دهد.در راه همه اش تصویر حرمت رامونس ذهنم می کنم وزیرلب زمزمه می کنم اید زهراهمان اسمی که وقتی زینب توراقسم داد ایستادی وبعدناگهان چشم هایم گره بخورد به بارگاهت واشک هاهجوم آورندبه صحن چشم هایم می دانم این فقط یک خیال است امامن خیالی شیرین ترازاین سراغ ندارم این روزهاکه ازخیل زائرانت جامانده ام فقط این خیال است که به من التیام می بخشد من از زیارت حرم توجزاین خیال وآرزویی زیارت چیزدیگری ندارم ای کاش روزی رسدکه این خیال به واقعیت بپبوندد ومن قدم به قدم  پیاده فاصله میان تو وخودم را کم کنم وبعد خودم رادرآغوش حرمت ببینم ودستانم رابه ضریحت گره دهم صورت روی ضریحت گذارم همان طورکه توصورت روی صورت علی اکبرگذاشتی وبعدلب هایم رابا ضریحت آشناسازم همان طورکه زینب رگ های بریده رابوسه باران کردوبعدپنجه درپنجه ضریحت بنگارم وگنبدت درآغوش گیرم همان طور که جسم زیراسب رفته ی قاسم رادرآغوش کشیدی سرم را روی ضریحت گذارم همان طورکه سر روی سرشکسته علمدارگذاشتی و بعدهوای حرمت را استشمام کنم وخودم راببینم که دربین الحرمین تو قدم می زنم ومانده که کدام طرف بروم یک قدم سمت گنبد به تووقدم دیگرسمت گنبدحضرت عباس برادرم چون توکه مانده بودی کدام سمت روی زمانی که علی اصغر روی دستانت پرپرشده بودیک قدم سمت خیمه هامی رفتی وبازبرمی گشتی.

مولای من گفتنی هاباتو بسیاردارم اگرچه دوست داشتم نسیم سخن رادرهوایی کربلایت به پرواز درآورم اماقسمت در دوری ازتومراگیرانداخته قسمتی که خودساختمش باگناه می دانم که این دوری حق من است ای مولای من درسرشت شماکه فرق گذاشتن معنانداردمن قبول دارم بدهستم اما مولای من آدم بدهاکه بیشتراحتیاج به امام مهربانشان دارند تو می دانی که چقدردوست داشتم مسافراربعین تومی شدم ودر راه رسیدنی که پایانش توبودی قدم می گذاشتم.

خدایی، راهی که پایانش توباشی لذت بخش نیست؟

دوست داشتم قدم درجاده ای گذارم که میزبان هایشان التماس می کنند که درموکبشان سوکنا گزینی، نه به این که افتخار کنم که خدمتم می کنند برای اینکه زائرتوام افتخارکنم.

آنهاباخدمت هایشان انسان راشرمنده ی خودشان می کنندمی دانی مولای من ای کاش تمام گناهکاران بدانند که شیرین ترازگناهم هست وآن شیرینی دیدارتوست ولذت بخش تراز نگاه های حرام چشم دوختن به بارگاهت است آقای من توحق داری که مرا لایق زیارتت ندانی اما این راچطور به دلم بفهمانم این روزها جززیارت تو چیزدیگری ازمن نمی خواهد آقای من به توحق می دهم که مراشایسته ندانی که در راه کربلایت پاهایم را به تصویرکشم اماقلبم این را متوجه نمی شود دم به دقیقه دلتنگ شما می شود چه کسی می تواند راضی به دوری از مولای مهربان وسخاوتمندش شود که من راضی شوم چه کسی می تواند فراق توراتاب آوردکه من تاب آورم خداشاهداست که دورازتوخون به جگرم همچون امام حسن که درفراق مادرآخرسربه زهرکین، خون به جگرشد وتشت شد میزبان گوشه های جگرش.

 ارباب نازنیم دراین دنیاپرزرق وبرق من دلخوش به شمایم حتی ازهمین فاصله هایی که خود میان تو وخودم ایجادکردام اگرتومرا نخواهی چه کنم. مگر امام کاظم به گناهکاری که مست بودوروی ازامام برگردانیده بود نفرمود که حتی درحال گناه هم از ما روی برنگردانید حال تورابه خداسوگند روی ازاین بنده گناهکار برمگردان وقسمتش کن، شش گوشه ات را هرسال لمس کند وقدم در راهی گذارد که مطمئن است که آخربه تو می رسد.