#دلنوشته_اشک

​به نام حضرت دوست

#اشک باران جمع شده در حوضچه ی عشق است.

#اشک شاید نم نم بارانی است بر پنجره دیده  و یا ناله ای باشد نفوذ کرده در اعماق قلب…

#اشک شاید کودکی باشد بازیگوش که در کوچه های روزگار می دود …

#اشک شاید مروارید جمع شده در کاسه ی چشم مادربزرگ باشد… اما من مطمئنم #اشک ابر سفیدی است در آبی بیکران آسمان ، که غبار دلش تبدیل میشود به آبی به طراوت باران تا نوازش دهد چهره ی گل های میدان مرکزی شهر را … اما من میدانم #اشک هر چه که باشد میتوان گفت شبنمی است برای غبار روبی دل …

#فاطمه

#زلزله _کرمانشاه

​بسم الله الرحمن الرحیم 

آخرین روزهای آبان ماه سال نود و ششمان را پشت سر میگذاریم … روز هایی که دیگر روشن نیست … تیره و تار است … دیگر قلمی از صدای خش خش برگ ها و بوی خاک نم خورده نمی نویسد . دهان هایی که از آغوش یار و فصل هوای دونفره می گفتند مُهر سکوت خورده اند . نگاه هایی که چشم به راه رعد و برق آسمان و آبیاری مزارعشان بودند اکنون گریان است . پاییز امسال مرا یاد بهمن ماه سال پیش می اندازد . همان روز تلخی که پلاسکو فرو ریخت و دل خیلی هایمان را خون کرد . اینک در این هوای پاییزی که جان می دهد برای قدم زدن با یار و نفس کشیدن در هوای معطر به رایحه‌ی باران ، ایرانمان داغدار است . داغدار آن انسان هایی که اکنون زیر آوارند و معلوم نیست چگونه با مرگ دست و پنجه نرم میکنند . داغدار پدران و مادران فرزند از دست داده و کودکان یتیم … اما در این لحظات نفس گیر شاهد تفرقه افکنی عده ای از هم وطنان روشن فکرمان هستیم که به رخ می کشند مسکن مهر های بی مهر را ، آب معدنی های تاریخ مصرف گذشته را … درست است ؛ امکانات نیست ؛ دلاوران کرمانشاهیمان مظلوم واقع شده اند ؛ اما آن ها بیش از اینکه به عقیده‌ی تو درباره‌ی فلان فرماندار و فلان نماینده‌ی مجلس احتیاج داشته باشند به کمک تو نیاز دارند . لااقل تو برایشان سربار نباش … درست است که دولت دست گدایی به سمت ملت دراز کرده اما اینک غرب نشینان کشورمان بیشتر از یک تعویض پروفایل و عرض تسلیت ، میخواهند که تو کمکشان کنی .. پس بیا کنار بگذاریم خودخواهی ها و خودپسندی هایمان را … بیا در حد توانمان به جگرگوشه های ایرانمان یاری برسانیم … نه به عنوان یک هم وطن بلکه به عنوان یک انسان …

#فاطمه